بمب شادی و خنده
من از بچگی ۱ستاره رو نشون کردم تو آسمون
میگفتم این ستاره منه وقتی فهمیدم چراغ دکل مخابراته کمرم شکست
بمب شادی و خنده
من از بچگی ۱ستاره رو نشون کردم تو آسمون
میگفتم این ستاره منه وقتی فهمیدم چراغ دکل مخابراته کمرم شکست
دیشب با داداشم نشستیم پای هندونه
جاتون خالی با قاشق تمام مغزش رو تراشیدیم و خوردیم
بابام از اونور داد میزنه میگه : یه ذره هندونه بزارید بمونه روی اون پوست
تا رومون بشه بزاریمش دم در ! اینجوری مردم فک میکنن بز داریم تو خونه :|
بالاخره در شرایط کنونی که همه چیز تقریبا به همه چیز می آید و زیاد نمیشود با برخی چیزها شوخی کرد و
به بعضی چیزهای دیگر غر زد، همان بهتر که برگردیم به دهه ۲۰ کشور و مجله توفیق!