بمب شادی و خنده
من از بچگی ۱ستاره رو نشون کردم تو آسمون
میگفتم این ستاره منه وقتی فهمیدم چراغ دکل مخابراته کمرم شکست
بمب شادی و خنده
من از بچگی ۱ستاره رو نشون کردم تو آسمون
میگفتم این ستاره منه وقتی فهمیدم چراغ دکل مخابراته کمرم شکست
مکان خوابگاه:نوبت کیه چایی دم کنه
بچه ها:کی چایی میخوره تو این گرما؟
وقتی من با لیوان چایی میام تو اتاق
بچه ها:نمیدونی چهار نفریم یه لیوان چایی دم کردی بیشعور؟
یادتونه بچه که بودیم لواشک غیر بهداشتی میخریدیم میپیچیدیم دور انگشت سبابمون بعد هی انگشتمونو تا ته میکردیم تو حلقمون ؟ چه حالی میداد خدایی …
ﻣﻦ ﻣﯿﺪﻭﻧﻢ ﺍﮔﻪ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﯾﻪ ﺭﻭﺯِ ﻣﻌﻤﻮﻟﯽ ﺑﻮﺩ الان ساعت ۹ شب بود
اما چون ماه رمضان هست هنوز عصر نشده!!